او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسارت» ثبت شده است


حضرت زینب در کاروان اسیران، همراه دیگر بازماندگان قافله کربلا به کوفه و سپس به شام برده شد. سخنرانى قهرمانانه زینب در کوفه، موجب دگرگونی افکار عمومى شد. وى در برابر نعره مستانه عبیدالله بن زیاد، آن گاه که به پیروزیش مى نازید و مى گفت: ""کار خدا را با خاندانت چگونه دیدى؟!"" باشهامت و شجاعت وصف ناپذیرى گفت: جز زیبایى چیزى ندیده ام. شهادت براى آنان مقدر شده بود. آنان به سوى قربانگاه خویش رفتند به زودى خداوند آنان و تو را مى آورد تا در پیشگاه خویش داورى کند. 
آن گاه که ابن زیاد دستور قتل امام سجاد را صادر کرد، زینب باشهامت تمام، برادر زاده اش را در آغوش گرفت و گفت: اگر خواستى او را بکشى مرا هم بکش. به دنبال اعتراض زینب ، ابن زیاد از کشتن امام پشیمان شد.

کاروان آزادگان به دمشق رفت.
در شام نیز زینب توانست افکار عمومى را دگرگون نماید. جلسه اى یزید به عنوان پیروزى ترتیب داده بود و در حضور بازماندگان واقعه کربلا، سربریدة حسین را در تشت نهاد و با چوب‌د‌ستى به صورتش مى زد، زینب کبرى با سخنرانى خویش غرور یزید را در هم کوفت و او را از کرده خویش پشیمان کرد. سرانجام یزید مجبور شد کاروان را با احترام به مدینه برگرداند.

پس از حادثه کربلا حضرت زینب ، حدود یک سال و شش ماه بیشتر نزیست. دربارة مدت اسارت مدت اسارت حضرت زینب و حرکت آنان از شام به مدینه، مرحوم دکتر آیتی بر این باور است که تاریخ حرکت اهل بیت به شام، هنگام رسیدن آنان به دمشق، مدت توقف اسیران در مرکز حکومت یزید، تاریخ حرکت آنان از دمشق به مدینه و هنگام ورود آنان به مدینه، به درستی معلوم نیست.

:small_blue_diamond:پی‌نوشت‌ها:

1ـ سید بن طاوس، لهوف، ص 218؛ مقرم،‌ مقتل الحسین، ص 324.
2ـ مفید، ارشاد، ص 116 ؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 117.

مداحی جدید و دلنشین حاج میثم مطیعی که برای ۱۷۵ غواص شهید تازه تفحص شده سروده است را بشنوید و دانلود کنید.

 

 

متن شعر را می‌توانید در ادامه دریافت کنید.

 

 

چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را
چه علتی بیاورم ندیدن مدام را
شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی
ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را
منم که از تو دورم و صدای تو نمی رسد
وگرنه که تو می دهی جواب هر سلام را
نشانه های آخر الزمان رسیده پشت هم
و کرده است جابجا حلال را حرام را
جهاد اکبر است انتظار تو در این زمان
نه ساده نیست، هرکسی ندارد این مقام را
به این یقین رسیده ام که دیدنت ملاک نیست
جهان مگر ندیده بود یازده امام را؟
تو روزی عدل و داد را اقامه می کنی و من
ز نام قائمت فقط بلد شدم قیام را
بعید نیست عاقبت فقط بخاطر حسین
تو زودتر بیایی و بگیری انتقام را
ز داغ عمه ات و یا ز حال زین العابدین
خودت بگو ز روضه ها بخوانمش کدام را
ز دیر راهب و تنور کوفه روضه خوان شوم
و یا که بازگو کنیم شام شام شام را
تمام اختیار هر دو تا جهان به دست اوست
اگرچه بسته ریسمان دو دست این امام را
شکست قلب عمه زینبت شبیه قامتش
در آن دمی که خیزران شکست احترام را

شاعر: محمد رسولی

زنده بدون خون تو مکتب نمی شود
مذهب بدون عشق تو مذهب نمی شود
آوره ایم در هیئات تو تا سحر
بی روضه شما شب ما شب نمی شود
این چشم های خشک به دردم نمی خورد
از جام اشک تا که لبالب نمی شود
نظم جهان به ذکر عزای تو بسته است
عالم بدون روضه مرتب نمی شود
جام بلا چه سود به دستش نمی دند
هرکس به بزم گریه مقرب نمی شود
اصحاب تو اگرچه همه نور واحدند
آقا کسی برای تو زینب (س) نمی شود


شاعر: عباس احمدی
 

 نگاهش را به چشمت دوخت زینب
 ز چشمان تو صبر آموخت زینب
 به لب های تو می زد چوب ، بوسه
 به پیش چشم تو می سوخت زینب
 فدای ذکر یارب یا رب تو
 چه اشکی دارد امشب زینب تو
 به لب آورده جان کاروان را
 به هر چوبی که می زد بر لب تو
 تمام روضه آن شب بر ملا بود
 گمانم کربلا در کربلا بود
 بمیرم بوسه های خیزرانی
 فقط یک روضه ی طشت طلا بود

شاعر: یوسف رحیمی

 

 

 

 

مداحی حماسی هیهات مناالذّله با نوای حاج ابوذر بیوکافی

 

 

 

 

 


أنا علی، أنا بن مکة و منی
من یادگار غربت خون خدام
امام دوم قیام کربلام
آه از غمِ، غارت خیمه ها
از غربتِ، غروب نینوا
از قتلگاه، به روی نیزه رفت
سر بریده از قفا
(واویلا، غریب فاطمه حسین)

ای کربلا چه شد برادر حسین
بگو چه شد علی اکبر حسین
نشسته خون به گوش و گوشواره ای
سه شعبه و گلوی شیر خواره ای
سیلی زدند، به گوش طفلان حرم
شد کربلا، مدینه در چشم ترم
بار دگر، مانده میان شعله ها
پهلو شکسته مادرم
(یا زهرا خوش آمدی به کربلا)

شاعر: میلاد عرفان پور


خطبه زین العابدین علیه السلام در کوفه
منبع: لهوف؛ سید بن طاووس، : ص ١٩٩

إنَّ زَینَ العابِدینَ علیه السلام أومَأَ إلَى النّاسِ أنِ اسکُتوا ، فَسَکَتوا ، فَقامَ قائِما ، فَحَمِدَ اللّه َ وأثنى عَلَیهِ ، وذَکَرَ النَّبِیَّ بِما هُوَ أهلُهُ فَصَلّى عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! مَن عَرَفَنی فَقَد عَرَفَنی ، ومَن لَم یَعرِفنی فَأَنَا اُعَرِّفُهُ بِنَفسی : أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ ، أنَا ابنُ المَذبوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِن غَیرِ ذَحلٍ ولا تِراتٍ ، أنَا ابنُ مَنِ انتُهِکَ حَریمُهُ وسُلِبَ نَعیمُهُ وَانتُهِبَ مالُهُ وسُبِیَ عِیالُهُ ، أنَا ابنُ مَن قُتِلَ صَبرا وکَفى بِذلِکَ فَخرا . أیُّهَا النّاسُ ! ناشَدتُکُمُ اللّه َ ، هَل تَعلَمونَ أنَّکُم کَتَبتُم إلى أبی وخَدَعتُموهُ ، وأعطَیتُموهُ مِن أنفُسِکُمُ العَهدَ وَالمیثاقَ وَالبَیعَةَ وقاتَلتُموهُ وخَذَلتُموهُ ؟ ! فَتَبّا لِما قَدَّمتُم لِأَنفُسِکُم وسوءا لِرَأیِکُم ، بِأَیَّةِ عَینٍ تَنظُرونَ إلى رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله إذ یَقولُ لَکُم : قَتَلتُم عِترَتی وَانتَهَکتُم حُرمَتی فَلَستُم مِن اُمَّتی ؟ !
قالَ الرّاوی : فَارتَفَعَت أصواتُ النّاسِ مِن کُلِّ ناحِیَةٍ ، ویَقولُ بَعضُهُم لِبَعضٍ : هَلَکتُم وما تَعلَمونَ .
فَقالَ علیه السلام : رَحِمَ اللّه ُ امرَأً قَبِلَ نَصیحَتی وحَفِظَ وَصِیَّتی فِی اللّه ِ وفی رَسولِهِ وأهلِ بَیتِهِ ، فَإِنَّ لَنا فی رَسولِ اللّه ِ اُسوَةً حَسَنَةً
فَقالوا بِأَجمَعِهِم : نَحنُ کُلُّنا یَابنَ رَسولِ اللّه ِ سامِعونَ مُطیعونَ ، حافِظونَ لِذِمامِکَ غَیرَ زاهِدینَ فیکَ ولا راغِبینَ عَنکَ ، فَأمُرنا بِأَمرِکَ یَرحَمُکَ اللّه ُ ، فَإِنّا حَربٌ لِحَربِکَ وسِلمٌ لِسِلمِکَ ، لَنَأخُذَنَّ یَزیدَ ونَبرَأُ مِمَّن ظَلَمَکَ وظَلَمَنا .
فَقالَ علیه السلام : هَیهاتَ هَیهاتَ ! أیُّهَا الغَدَرَةُ المَکَرَةُ ، حیلَ بَینَکُم وبَینَ شَهَواتِ أنفُسِکُم ، أتُریدونَ أن تَأتوا إلَیَّ کَما أتَیتُم إلى أبی مِن قَبلُ ؟ ! کَلّا ورَبِّ الرّاقِصاتِ ، فَإِنَّ الجُرحَ لَمّا یَندَمِل ، قُتِلَ أبی صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِ بِالأَمسِ وأهلُ بَیتِهِ مَعَهُ ، ولَم یُنسِنی ثُکلَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله وثُکلَ أبی وبَنی أبی ، ووَجدُهُ بَینَ لَهَواتی ، ومَرارَتُهُ بَینَ حَناجِری وحَلقی ، وغُصَصُهُ تَجری فی فِراشِ صَدری ، ومَسأَلَتی أن لا تَکونوا لَنا ولا عَلَینا .
ثُمَّ قالَ :
لا غَروَ إن قُتِلَ الحُسَینُ وشَیخُهُ
قَد کانَ خَیرا مِن حُسَینٍ وأکرَما
فَلا تَفرَحوا یا أهلَ کوفانَ بِالَّذی
أصابَ حُسَینا کانَ ذلِکَ أعظَما
قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهرِ روحی فِداؤُهُ
جَزاءُ الَّذی أرداهُ نارُ جَهَنَّما
ثُمَّ قالَ علیه السلام : رَضینا مِنکُم رَأسا بِرَأسٍ ، فَلا یَومَ لَنا ولا عَلَینا

ترجمه: امام زین العابدین علیه السلام به مردم اشاره کرد که : «ساکت شوید آنان ساکت شدند . امام علیه السلام برخاست و پس از حمد و ثناى خداوند و یادکرد پیامبر صلى الله علیه و آله ـ آن گونه که سزامندش بود ـ و درود فرستادن بر او فرمود : «اى مردم! هر کس مرا مى شناسد ، که مى شناسد . هر کس مرا نمى شناسد ، خودم را به او مى شناسانم . من ، على بن الحسین بن على بن ابى طالب هستم . من پسر کسى هستم که در رود فرات ، بدون آن که کسى از شما را کشته باشد و خونى ریخته باشد ، سر بُریده شد . من پسر کسى هستم که حریمش هتک شد و نعمتش سلب گردید و مالش به غارت رفت و خانواده اش اسیر شدند . من پسر کسى هستم که او را در میان گرفتند و پس از مدّتى کشتند و این براى افتخار من ، کافى است .
اى مردم! شما را به خدا سوگند مى دهم ، آیا مى دانید که شما به پدرم نامه نوشتید و به او نیرنگ زدید و از سوى خود با او عهد و پیمان بستید و دست بیعت به او دادید و سپس با او جنگیدید و او را وا نهادید؟
نابود باد آنچه براى خود ، پیش فرستاده اید و بدا به رأیتان ! با چه چشمى به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مى نگرید ، آن گاه که به شما مى گوید : خاندانم را کُشتید و حرمتم را هتک کردید . پس شما از امّت من نیستید » .
صداى مردم از هر سو بلند شد و به همدیگر گفتند : هلاک شده اید و نمى دانید
امام علیه السلام فرمود : «خدا ، رحمت کند کسى را که اندرزم را بپذیرد و سفارشم را در باره خدا ، پیامبر صلى الله علیه و آله و خاندانش حفظ کند ، که پیامبر خدا ، الگویى نیکو براى ماست.
آنان ، همگى گفتند : اى فرزند پیامبر خدا ! همه ما گوش به فرمان و مطیعیم و عهد تو را پاس مى داریم . نه به آن ، بى رغبتى مى کنیم و نه از آن ، روى مى گردانیم . خدا ، تو را رحمت کند ! هر فرمانى که مى خواهى ، بده . جنگ تو ، جنگ ما و صلح تو ، صلح ماست . ما [حمله مى کنیم و] یزید را دستگیر مى کنیم و از هر که بر تو و ما ستم کرده ، بیزارى مى جوییم .
امام علیه السلام فرمود : «دور باد ، دور باد! اى خیانتکاران مکّار ! میان شما و هوس هایتان ، فاصله افتاده است . آیا مى خواهید با من همان کنید که پیش تر با پدرم کردید؟! هرگز! به پروردگارِ اَختران ، سوگند که هنوز زخم ، التیام نیافته است . پدرم ـ که درودهاى خدا بر او باد ـ و خانواده اش ، همین دیروز کشته شده اند و هنوز از دست رفتن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و پدرم و پسران پدرم را از یاد نبرده ام و اندوهش میان سینه ام ، و تلخى اش در گلو و حلقم ، و غصّه هایش در تخت سینه ام جارى است و درخواستم این است که نه با ما و نه بر ضدّ ما باشید .
سپس فرمود :
شگفت نیست ، اگر حسین کشته شد ؛ چرا که پدرش نیز [کشته] شد ؛
همو که از حسین ، بهتر و شریف تر بود
اى کوفیان ! به آنچه بر حسین گذشته ، شادى نکنید
که این ، جرمش بزرگ تر است .
کشته اى به کنار رود [فرات] ! جانم فدایش
سزاى کسى که او را به خاک افکنْد ، دوزخ است

سپس فرمود : «ما در عوضِ هر یک کشته ، به همان کشتگان [شما در میدان جنگ] ، راضى هستیم و دیگر ، پس از این ، هیچ روزى ، نه به سود ما و نه به ضرر ما ، جنگى نخواهیم داشت .


 


دوشنبه سیزده محرم الحرام سال 61 هجری قمری

1. اسراى اهل بیت(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد

پس از آنکه اسرا و سرهاى مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین(علیه السلام) را در برابرش گذاشتند. آنگاه زنان و کودکان آن حضرت را به همراه امام سجاد(علیه السلام) ـ در حالیکه به طناب بسته بودند ـ وارد مجلس نموده، در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. در این حال درباریان آن معلون به تماشا ایستاده بودند.[1]


2. اسراى اهل بیت(علیهم السلام) در زندان کوفه

پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت(علیهم السلام) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه نمودند.[2]


3. خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) در مدینه و شام

ابن زیاد به مدینه و شام نامه نوشت و خبر شهادت امام حسین(علیه السلام) را منتشر ساخت.[3]


4 . شهادت عبدالله بن عفیف

عبدالله بن عفیف ازدى بزرگوارى از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و در جنگهاى جمل و صفین دو چشـم خویش را از دست داده بود. لذا مشغول عبادت بود.

او هنگامى که شنید پسر زیاد ملعون به امیرالمؤمنین و امام حسین(علیهما السلام) نسبت کذب مى دهد، از میان جمعیت برخاست و گفت: ساکت باش اى پسر مرجانه، دروغگو تویى و پدر تو که به تو این مقام را داد. اى دشمن خدا! فرزندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مى کشى و در منابر مؤمنین اینچنین سخن مى گویى؟ مأموران خواستند متعرض او شوند که با کمک قبیله اش به خانه رفت، ولى بعد آمدند و خانه او را محاصره کردند. پس از رشادتهاى او و دخترش دستگیر شد و همانطور که از خدا خواسته بود به دست بدترین خلق یعنى ابن زیاد به شهادت رسید.[4]


---------------------

منابع:

[1] . الوقایع و الحوادث: ج 4 ص 63. وقایع الایام: تتمه محرم، ص 256.

[2] . الوقایع و الحوادث: ج محرم ص 94. وقایع الایام: تتمه محرم، ص 263.

[3] . الوقایع و الحوادث: ج محرم ص 96. وقایع الایام: تتمه محرم، ص 263.

---------------------


التماس دعا


 مغرب رسید و عرش خدا خورد بر زمین

 از اسب سیّدالشهدا خورد بر زمین


 حتی خدای عزّوجل نیز گریه کرد

 وقتی غریب کرب و بلا خورد بر زمین


ا و بیشتر ز تشنگی خود گرسنه بود

 اصلاً نخورد آب و غدا خورد بر زمین


 گفتند کافر است، پس آنقدر می زدند

 ارباب با کرامت ما خورد بر زمین


 هر نیزه رفت خدمت یک عضو از تنش

 آقا میان معرکه تا خورد بر زمین

 

 شد نیم خیز با کمک نیزه ها ولی

 تا خواست که شود سر پا خورد بر زمین


 اکبر عصای پیری او بود بی گمان

 شاید که او نداشت عصا خورد بر زمین