او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

۳۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «او می آید» ثبت شده است

باز هم کبوتر غریب دل، بال و پر کشیده در هوای تو

باز هم کبوتر غریب دل 
بال و پر کشیده در هوای تو
جمعه ها گذشت و این سفر 
کی تمام می شود برای تو
کوچه باز هم مرور می کند
عطر ناب جمکرانی تو را
می تپد دلش و بی قرار 
بوسه می زند به رد پای تو
روضه خوان بغض کوچه و فدک ...
کی تمام می شود غم سکوت..؟!
می رسد به قلب و جان عاشقان 
از زمین و آسمان صدای تو...؟
ای عدالت غریب و منتظر...
ای سفیر آیه های نور و عشق
کی دعای شیعیان خسته را
مستجاب میکند خدای تو...؟!
صبر کن... بیا و باز هم 
با رفیق نیمه راه خود بساز
هر چه دارم و ندارم از تو است
از طنین سوز هر دعای تو
قول می دهم که خوب می شوم
بگذری اگر تو از خطای من
خوبِ من اجازه می دهی ...؟ 
جان دهم- فدا شوم- فدای تو؟؟

شاعر: نعیمه امامی


 

امشب ای‌کاش

غوغا نمی‌شد و..، در وا نمی‌شد و...
آتش دخیل چادرِ زهرا نمی‌شد و ...
عمر حیدر، پایان نمی‌گیرد چرا؟
دنیا بر من، آسان نمی‌گیرد چرا؟
از اشک من، طوفان نمی‌گیرد چرا؟
افتادنت به روی خاک، ببین چه کرده باعلی!
به روی پای خود بایست، بگو دوباره یاعلی
(آه، از غریبی)

بین کوچه
یک لحظه دست او، از من رها نشد
یک لحظه حتی از سرش، چادر جدا نشد
آه ای هیزم، آتش کجا و آفتاب؟
آتش مانده، در حیرت از بانوی آب
آمد اینک، ماه علی چه با حجاب
خوشا به من که فاطمه، پناه و یاور من است
زمانه با دلش چه کرد، که او به فکر رفتن است
(آه از غریبی)

باید هر زن 
باشد چو فاطمه؛ حاشا جز این شود
زن می‌تواند با عفاف مرد آفرین شود
دارد هرکس از مادرش یک یادگار
از زهرا ماند، چادر نمازی وصله دار
آن چادر که، بُرد از دل زینب قرار
به غیرت علی قسم، که فخر زن حجاب اوست
به جای دیده‌های شوم نظاره‌ی خدا به اوست
(آه از غریبی)

شاعر: رضا یزدانی
 


جلسه عزاداری شب اول (فاطمیه اول) اسفند سال 1393 با نوای حاج میثم مطیعی، که در "هیأت میثاق با شهداء " بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع) اجرا شده است، به صورت صوتی آماده دریافت می باشد. برای دریافت بر روی لینک زیر کلیک نمایید.

برای سلامتی آقا امام زمان عج صلوات

به حال ما، در و دیوار خانه می گرید

برای غربت ما آشیانه می گرید

فرشته های خدا و هرآنکه مادر شد

به یاد مادر ما عاشقانه می گرید

نه آشنا، نه رفیقی، ولی در این کوچه

گذشت هر که از این آستانه می گرید

لباس رزم به تن کرده، ذوالفقار به دست

علی نشسته و در بین خانه می گرید

علی؛ دلاور میدان، علی؛ ولیّ خدا

به یاد آتش و دود و زبانه، می گرید

چه رفته بر تو مگر مادرم! بگو با من

که در مصیبت تو هر کرانه می گرید؟

شاعر: حسن صنوبری

صلوات بر حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

(مصباح المتهجد شیخ طوسی، ج‏1، ص 401)

 

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَا ُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها 

وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِالْعالَمینَ اَللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ اَللّهُمَّ بِدَمِ 

اَوْلادِها اَللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَعْلى فَصَلِّ عَلَیْها 

وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى 

هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ


خدایا درود فرست بر صدیقه (طاهره ) فاطمه آن بانوى پاکیزه محبوب دوست و پیامبرت و مادر دوستان و برگزیدگانت آن 

بانویى که او را برگزیدى و فضیلت و برتریش دادى بر زنان جهانیان خدایا تو انتقامش را بگیر از کسانى که به او ستم کردند 

و حرمتش را سبک شمردند و تو اى خدا خونخواهى فرزندانش را بکن خدایا همچنانکه او را بدین مقام رساندى که مادر 

امامان راهنما و همسر پرچمدار ‏محشر و گرامى در عالم بالا قرارش دادى پس درود فرست بر او و بر مادرش (خدیجه ) 

درودى که گرامى دارى بدان آبروى پدرش محمد صلى الله علیه و آله را و روشن گردانى بدان دیده فرزندانش را و برسان 

بدیشان از من در این ساعت بهترین تحیت و سلام را

سرنوشت آن گل پرپر نمی دانم چه شد

شرح این خون گریه را آخر نمی دانم چه شد

احترامش را پدر خیلی سفارش کرده بود

آن سفارش های پیغمبر نمی دانم چه شد

روزگاری مرغ عشقی این حوالی خانه داشت

آشیانش سوخت، بال و پر نمی دانم چه شد

چند نامرد آمدند و هیزمی آماده شد

در که کلاًسوخت، میخ در نمی دانم چه شد

موی مادر را که می دانم شده از غم سپید

گیسوی بی شانه دختر نمی دانم چه شد

دستهای شوهرش زخمی شد از ردّ طناب

ریسمان بر گردن حیدر نمی دانم چه شد

شاعر: عباس احمدی

مادر نگو که حال تو بهتر نمی شود

بی گریه بعد تو شب ما سر نمی شود

دیشب دوباره آن زن همسایه طعنه زد:

این اشک ها برای تو مادر نمی شود

گفتم: طبیب، مادرمان خوب می شود؟

با سر اشاره کرد که دیگر نمی شود

مادر ببین برای خودم خانمی شدم

دیگر غریب، بعد تو حیدر نمی شود

داغ تو بُرد تاب پدر را اگر نه صد

لشگر حریف فاتح خیبر نمی شود

بی مرغ عشق خانه مان سرد و ساکت است

کوچه بدون یاس، معطر نمی شود

شاعر: عباس احمدی


همسایه
توصیه پیامبر (ص) برای برخورد با همسایه مزاحم

شخصی آمد نزد پیغمبر رسول خدا (ص) و گفت: یا رسول الله(ص) همسایه‌ام مرا اذیت می‌کند، حضرت فرمودند: صبر کن. بعد از مدتی آمد و گفت: باز مرا اذیت می‌کند. حضرت فرمودند: صبر کن. رفت بعد از مدتی دیگر آمد، گفت: همسایه‌ام مزاحم من است، حضرت فرمودند: «اسباب و اثاثیه‌ات را بگذار داخل کوچه، مردم که عبور می‌کنند می گویند چرا اثاثت را اینجا گذاشته ای؟ بگو این همسایه مرا اذیت کرده.»

همین کار هم کرد، اثاثش را گذاشت داخل کوچه، مردم که از آنجا رد می‌شدند علت را از او می‌پرسیدند او هم می‌گفت همسایه‌ام مرا اذیت کرده. همسایه مزاحم شنید و آبروش رفت، آمد و التماس کرد و گفت: اثاثت را به خانه ببر، من دیگر اذیتت نمی‌کنم.

شما هم همین کار را بکنید، اگر همسایه‌تان این کار را کرد اول صبر کنید. اگه طاقتتون طاق شد اثاثتون را بگذارید تو کوچه. آن وقت از ترس آبروش هم که شده میاد به شما التماس می‌کند که اثاثتون رو ببرید تو خانه و من دیگه اذیتت نمی‌کنم.

استاد امام (ره) با همسایه مزاحم چه کرد؟

خدا رحمت کند آقای شاه آبادی (استاد امام) را، یک کسی نقل قول می‌کرد می‌گفت، یک دکتری همسایه آقای شاه آبادی بود. این همسایه صدای رادیوش را بلند می‌کرد، صدا می‌آمد خانه آقای شاه آبادی. پیغام داد که این رادیوی شما مزاحم ماست. دکتر آنقدر بی تربیت بود که گفت: چهار دیواری اختیاری.

آقای شاه آبادی هم بازاری بود. یک حمالی بود توی مسجد جامع که به آقا اقتدا می‌کرد، به حمال گفت که فردا ساعت 2 بعد از ظهر بیا خونم کارت دارم. او هم رفت، در زد و آمد تو. آقای شاه آبادی گفت: این پیت حلبی را بردار، این چوب هم بردار برو روی پشت بام مرتب بکوب. خب دکتر ناراحت شد و پیغام داد که آقا این چه وضعیه؟ ما استراحت نداریم. آقا هم پیغام داد: چهار دیواری اختیاری. دکتر اسباب کشی کرد و رفت.

حقوق همسایه

همسایه 3 حق دارد:
1. حق الغراب؛ حق فامیلی
2. حق الاسلام؛ حق مسلمان بودنش
3. حق الجوار؛ حق همسایگی

یعنی اگر همسایه‌ات فاملیت هست و مسلمان هم هست، به خاطر این 3 حق باید وقتی آش می‌پزی ببری بهش بدی. اگر همسایه‌ات کافر است و غریبه، به خاطر این 1 حق باید وقتی آش می‌پزی براش ببری.

رابطه تبلیغ اسلام با حلم و بردباری مبلغ

یک یهودی بود که وقتی رسول خدا (ص) می‌خواست بره مسجد خاکستر می‌ریخت روی سر ایشان. حضرت دو سه روز دید این یهودی خاکستر نریخت. حضرت فرمودند: این دوست ما که هر روز یاد ما می‌کردند پیداش نیست، کجاست؟ اصحاب گفتند که او مریض شده، پیغمبر هم رفت به دیدنش.

یهودی هم وقتی دید رسول الله(ص) با عصا وارد شد می‌خواست زمین دهن باز کنه بره توش. همین کار پیغمبر باعث اسلام آوردن یهودی شد و شهادتین رو گفت، ظاهراً رئیس قبیله هم بود و به خاطر اسلام آوردن این یهودی عده‌ای از یهودیان دیگر هم مسلمان شدند. همه اینها علتش چه بود؟ برای اخلاق و حلم و بردباری پیغمبر(ص).

قالَ (علیه السلام) : اکْثِرُواالدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ، فَإنَّ ذلِکَ فَرَجَکُمْ.
فرمود: برای تعجیل ظهور من - در هر موقعیّت مناسبی - بسیار دعا کنید که در آن فرج و حلّ مشکلات شما خواهد بود.



 بحارالانوار: ج 53، ص 181، س 23، ضمن ح 10
 

حاج میثم مطیعی شب ۲۷ محرم ۹۳


آمد محرم صاحب غم ها کجایی؟
ای داغدار اشک و ماتم ها کجایی؟
ای خسته از انبوه آدم ها کجایی؟
اصلا بگو آقا محرم ها کجایی؟
دلگیرم از این روزهای بی تو بودن
این روزهای از فراق تو سرودن
روزی که میایی نمیدانم که هستم
آه ای عزیز فاطمه خالیست دستم
من چشم بر دیدار چشمان تو بستم
هرشب اگر در مجلس روضه نشستم؛
امشب هم از خونابه های تشت خواندیم
هم زان تنی که پاره پاره گشت خواندیم
کم کم جوانی هم به سر آمد ولی تو...
از لحظه ی رفتن خبر آمد ولی تو...
عمری محرم شد صفر آمد ولی تو...
عمری به جان ما شرر آمد ولی تو...
این عبد بی مولا نمیخواهد جهان را
از غم رها کن دیگر ای صاحب ،زمان را

شاعر: رضا یزدانی