او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

۱۷۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اهل بیت» ثبت شده است

من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم

ازآن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم

 

 

همه ماندیم درجهلی شبیه عهد دقیانوس؛

من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم

 

 

رها کن صحبت یعقوب و کوری و غمِ فرزند،

من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم

 

 

همه گویند این جمعه بیا، امّا درنگی کن،

از این که باز عاشورا شود تکرار می ترسم

 

 

شده کارحبیب من سحرها بهر من توبه

ز آه دردناک بعد استغفار می ترسم

 

 

تمام عمر، خود را نوکر این خاندان خواندم

از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم

 

 

شنیدم روز و شب از دیده ات خون جگر ریزد؛

من از بیماریِ آن دیده ی خون بار می ترسم

 

 

به وقت ترس و تنهایی تو هستی تکیه گاه من

مرا تنها میان قبرخود نگذار، می ترسم

 

 

دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن

من از نفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم

 

 

هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم،

ز هجرانت نترسیدم ولی این بار می ترسم

 


دمی وصلم، دمی فصلم، دمی قبضم، دمی بسطم

من از بیچارگیّ آخر این کار می ترسد



جهان را قطرۀ اشک غریبی می کند ویران

من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم

 

 

یا صاحب الزمان (علیک السلام)

امام زمان

 

 


« السلام علیک یا علی بن موسی الرضا »
باید غبار صحن تو را طوطیا کنند
« آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
هو هوی باد نیست که پیچیده در رواق
خیل ملائکند رضا یا رضا کنند
بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد .ما شاعرت شدیم که مارا سوا کنند
«هر گز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است
حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند
هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت
او را به درد کرببلا مبتلا کنند
دردی عظیم و سخت که آن درد را
فقط با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند
از آن حریم قدسی ات آقای مهربان
«آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند»

یا حضرت معصومه (سلام الله علیه)


بازارِ قم از قند لبت رو به کسادی ست

بیچاره نکن حاج حسین و پسران را....



میلاد پر از نور و برکت کریمه اهل بیت مبارک باد.

دختر خانوما روزتون مبارک

برای گرفتن جیره افطار ته صف بودم، به من آب نرسید!
بغل دستیم لیوان آب رو داد دستم، گفت:
من زیاد تشنه نیستم، نصفش رو تو بخور.
فرداش شوخی شوخی به بچه ها گفتم: از فلانی یاد بگیرید، دیروز نصف آب لیوانشو به من داد، بچه ها گفتند:
لیوانها همه نصفه بود!
(شادی روح شهدا صلوات)

خدا سه چیز را خوشش می آید و سه چیز را خوشش نمی آید

 

در حدیثی آمده است: «ثلاثة یحبّه الله: قلّةالطعام، قلّةالنّوم، قلّةالکلام و ثلاثة یقبضه الله: کثرةالطعام،کثرةالنّوم،کثرةالکلام»؛ سه چیز را خدا بدش می آید: 1- پرخوری2- پرخوابی 3- پر حرفی. سه چیز را خدا خوشش می‌آید: کم بخوری، کم بخوابی، کم حرف بزنی.

 

سه یا چهار بشقاب پلو! کورس می‌گذارند باهم. هر که 40 بشقاب بخورد برنده است! در پرخوری هم مسابقه می گذارند. فلانی 40 تا بستنی خورد. خوب این دیوانه است. آدم عاقل که 40 تا بستنی نمی خورد.

 

قال رسول الله: «علی العاقل ان یکون بصیراً لزمانه، مقبلاً علی شأنه، حافظاً للسانه، فإنّ من حسب کلامه من عمله، قلّ کلامه إلّا فی ما یعنیه»(2) بر عاقل لازم است که به زبان خود بصیرت داشته باشد، به کار خودش مشغول باشد و زبانش را حفظ کند. پس به درستی که هر کس گفتارش را از عملش حساب کند گفتارش کم می شود. مگر در آن چیزی که به او مربوط باشد.

 

پی‌نوشت:

1. سوره مبارکه نوح آیه 12

2. فی البحار، ج71،ص:279

 

‏ای مالک اگر کسی را درشب مشغول گناه دیدی فردا به چشم گناهکار به او نگاه مکن شاید دردل شب توبه کرده باشد

حضرت علی علیه السلام

دلیل معروفیت اذان شهید ابراهیم هادی:
نزدیک اذان صبح بود.توی جلسه هر طرحی برای تصرف تپه می دادیم به نتیجه نمی رسید.
ابراهیم رفت نزدیک تپه، رو به قبله ایستاد و با صدای بلند اذان گفت.
هر چه گفتیم:"نگو! می زننت!"
فایده ای نداشت.آخرای اذان بود که تیر به گلویش خورد و او را مجروح کرد.
هوا که روشن شد هیجده عراقی به سمت ما آمدند و تسلیم شدند.
فرمانده آن ها هم بود؛ در حین بازجویی گفت:" آن هایی را که نمی خواستند تسلیم شوند، فرستادم عقب؛ پشت تپه هیچ کس نیست".
پرسیدم:چرا؟
گفت:" به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستید و برای حفظ اسلام باید به ایران حمله کنیم.باور کنیم ما هم مثل شما شیعه هستیم؛ وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب می خورند و اهل نماز نیستند؛ در جنگیدن با شما تردید می کردیم.اما امروز صبح وقتی صدای اذان رزمنده شما رو شنیدم که با صدای بلند نام امیرالمومنین _علیه السلام_ رو آورد، با خودم گفتم:داری با برادرای خودت می جنگی؛نکنه مثل ماجرای کربلا...".
دیگه گریه امان صحبت به او نداد .
دقایقی بعد ادامه داد:"برای همین تصمیم گرفتم تسلیم بشم و بار گناهم رو سنگین تر نکنم، حالا خواهش می کنم بگو موذن زنده است یا نه؟"
گفتم:"آره زنده است".
تمام هیجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم رو بوسیدند.
سیره ی شهدا

شهید ابراهیم همت :


زمان بازرگان به ما برچسب چریک زدند

زمان بنى صدرهم به ما برچسب منافق زدند

 الان هم برچسب متحجر وخشک مذهب میزنند

 همیشه این برچسب ها هست وخواهد بود 

حاشا که بسیجى به خاطراین برچسب ها میدان راترک کند.

مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره):
یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه می‌کنند و شانه‌هایشان از شدت گریه تکان می‌خورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتاده‌اید؟ ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند: «آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع می‌روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند. انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!» و من از گلایه امام زمان (عج) به گریه افتادم.
کتاب مهربان‌تر از مادر – انتشارات مسجد مقدس جمکران