او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

۱۰۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام حسین» ثبت شده است


 بازویت را به زمین میکِشی و میکُشی ام


 این چنین پازدنت، پازده بر دلخوشی ام


 ای علمدار رشیدم چه به هم ریخته ای!


 دست و پا میزنی و غم به دلم ریخته ای


 سرو بودی همه ی برگ و برت زرد شدند


 تا که دستان تو افتاد همه مرد شدند!


 چه کس اینگونه به خود حقِّ جسارت داده؟


 به روی قرص قمر ردِّ عمود افتاده


 دستت افتاده و یک تیر به چشمت زده اند


 نقش بر خاک شدی و همه شان آمده اند


 بلبل خوش سخنم بال و پرت ریخته اند


 روبهان شیر شدند و به سرت ریخته اند


 ماه شب های سیاهم به چه روز افتادی؟


 همه ی پشت و پناهم به چه روز افتادی


 سرو رعنای برادر چقدر خم شده ای!


 شاه شمشاد قدان!خردشدی، کم شده ای


 جانِ داداش بیا قلب حرم را نشکن


 قوّت زانوی زینب! کمرم را نشکن


 آب اگر ریخت عزیزم به فدای سرِ تو


 کمر من شد اگر خم به فدای سر تو


 تو اگر آب نیاری هم عزیزی عباس


 و اگر دست نداری هم عزیزم عباس


 هیچ کس آب نمیخواست فقط خیمه بیا


 دختر فاطمه تنهاست فقط خیمه بیا


 تو بمانی همه ی قوم سرم میریزند


 پاشو عباس، نباشی به حرم میریزند


 قسمت می دهم ای یار بیا برگردیم


 جان شش ماهه!علمدار بیا برگردیم


 ترسم این است بمانی تو و تکرار شود


 کوچه و سیلی و دیوار... بیا برگردیم


 خواهر غم زده ام باز بلا می بیند


 می برندش سوی بازار بیا برگردیم


 خیمه بی پشت و پناه است رقیه تنهاست


 پسر حیدر کرار بیا برگردیم


 جان عباس به من رحم کن و خیمه بیا


 قسمت می دهم ای یار بیا برگردیم


 رخصت بده از داغ شقایق بنویسم ،

 از بغض گلوگیر دقایق بنویسم ،

 می خواهم  از  آن ساقی عاشق بنویسم ،

 نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم:

 دل خون شد و  از معرکه دلدار نیامد« ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »

 در هر قدمت هر نفست جلوه ذات است،

 وصف تو  فراتر ز شعور کلمات است،

  در حسرت لبهای تو لبهای فرات است،

 عالم همه از این همه ایثار تو مات است،

 از علقمه با دیده خونبار نیامد « ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »

 سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت،

 دل ها همه مست رجز گاه به گاهت،

 هرچند تو بودی و عطش بود و جراحت،

 دلواپس طفلان حرم بود نگاهت،

 سقای ادب جلوه ایثار نیامد« ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »

ا فتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت،

 وقتی به دل آب زدی آب دلش ریخت،

 فرق تو شکوفا شد و ارباب دلش ریخت،

 با سجده خونین تو محراب دلش ریخت،

صد حیف که آن یار وفادار نیامد« ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »

ا نگار که در علقمه غوغا شده آری،

 خونبارترین واقعه بر پا شده آری،

 در بزم جنون نوبت سقا شده آری،

 دیگر پسر فاطمه تنها شده آری،

اا این قافله را قافله سالار نیامد« ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »


( یا علی اصغر (علیه السلام )

 دنیا همه دیوانه و شیدای حسین(ع) است ،

 مهر همگان خاک کف پای حسین(ع) است ،


 رمزی که شود ضامن ما در صف محشر؛

 لبخند علی اصغر(ع) زیبای حسین(ع) است..



  چه روی ناز و قشنگی چه موی زیبایی

 تمام حاصل من گشته ایی تماشایی


 دلیر و مرد نبردی گل رشید حسن

 تو از تبار علـــی از تبار مـــولایی


 و بعد اکبر لیلا ، تمام امیدم 

 تو بهترین هنر آموز درس سقایی


 به جنگ رفتی و مردی شدی گل یاسم

 چه هیبت علوی و چه قد رعنایی


 شده امید دلم قد و قامتت مادر

 به وقت رفتن و برگشتنت معمایی


 تمام پیکر تو جای سم اسبان است

 چقدر شبیه به دشت و شبیه صحرایی


 تمام قد رشیدت مشبکی شده است

 ضریح ناز و قشنگی برای بابایی


 بزن بزن پر و بال ای یتیم مظلومم

 بزن که تا دم دیگر کنار بابایی


 کنار راس عموهای خود پریده ای و

 کنار شمس و قمر ای ستاره غوغایی



 التماس دعاى فرج...

سه شنبه هفتم حرم الحرام سال 61 هجری قمری

1.در روز هفتم محرم عبید اللّه‏ بن زیاد ضمن نامه‏ای به عمر بن سعد از وی خواست تا با سپاهیان خود بین امام حسین و یاران، و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن آب به آنها ندهد.

( انساب الاشراف، ج3، ص180.)

عمر بن سعد نیز بدون فاصله "عمرو بن حجاج" را با 500 سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین علیه‏السلام و یارانش به آب شدند.


2. در این روز مردی به نام "عبداللّه‏ بن حصین ازدی" ـ که از قبیله "بجیله" بود ـ فریاد برآورد: ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! به خدا سوگند که قطره‏ای از آن را نخواهی آشامید، تا از عطش جان دهی! 

امام علیه‏السلام فرمودند: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار نده.

حمید بن مسلم می‏گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبداللّه‏ بن حصین آنقدر آب می‏آشامید تا شکمش بالا می‏آمد و آن را بالا می‏آورد و باز فریاد می‏زد: العطش! باز آب می‏خورد، ولی سیراب نمی‏شد. چنین بود تا به هلاکت رسید.

( ارشاد شیخ مفید، ج2، ص86.)


التماس دعا


دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده‏ام. توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می‏فرستند.


2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیکی طائفه‏ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.


امام علیه‏ السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .


در این هنگام مردی از بنی‏اسد که او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می‏کنم و سپس رجزی حماسی خواند: 

قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواکلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا 

اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ کَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ

"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ که من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام."


سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حرکت کردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی که یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد. 

حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو کرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"

(بحارالانوار، ج44، ص386.)



التماس دعا




یکشنبه پنجم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد، شخصی بنام "شبث بن ربعی" را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد.

( عوالم العلوم، ج17، ص237.)


2. عبیداللّه‏ بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام "زجر بن قیس" بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‏السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه‏السلام ملحق شود، به قتل برساند. همراهان این مرد 500 نفر بودند.

( مقتل الحسین(مقرّم)، ص199.)


3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام "عامر بن ابی سلامه" خود را به امام علیه‏السلام رساند و سرانجام در کربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.


شبث بن ربعی : او پیامبر را درک کرد، ولی مرتد شده و خود را به عنوان مؤذّن فردی بنام "سجاح" که ادعای نبوّت کرده بود قرار داد و سپس به اسلام بازگشت و سرانجام در صفّین بر علیه امام علی علیه‏السلام جنگید و در کربلا نیز از لشکریان یزید بود.


 التماس دعا

شنبه چهارم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود و فتوای شریح قاضی را مبنی بر مباح بودن خون امام حسین علیه السلام خواند و دستور داد تا همه راه های ورودی و خروجی کوفه را ببندند.

( الوقایع و الحوادث، ج 2، ص 123)


به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از: 

1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر

2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر

3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر

4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر

به سپاه عمر بن سعد پیوستند. بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.


التماس دعا