او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

 مغرب رسید و عرش خدا خورد بر زمین

 از اسب سیّدالشهدا خورد بر زمین


 حتی خدای عزّوجل نیز گریه کرد

 وقتی غریب کرب و بلا خورد بر زمین


ا و بیشتر ز تشنگی خود گرسنه بود

 اصلاً نخورد آب و غدا خورد بر زمین


 گفتند کافر است، پس آنقدر می زدند

 ارباب با کرامت ما خورد بر زمین


 هر نیزه رفت خدمت یک عضو از تنش

 آقا میان معرکه تا خورد بر زمین

 

 شد نیم خیز با کمک نیزه ها ولی

 تا خواست که شود سر پا خورد بر زمین


 اکبر عصای پیری او بود بی گمان

 شاید که او نداشت عصا خورد بر زمین


 من و این روضه ها الحمدلله


 من و یاد شما الحمدلله


 من و ماه محرم زنده بودن


 بود حُسن عطا الحمدلله


 نبودم، حق مرا سینه زنت کرد


 شدم اهل بکا الحمدلله


 من از دامان پاک مادر خود


 تو را گشتم گدا الحمدلله


 من از هیئت هزاران خیر دیدم


 شدم حاجت روا الحمدلله


 سیاهی عزایت نور محض است


 که گشته رزق ما الحمدلله


 رسد روزی که در سجده بگویم


 رسیدم کربلا الحمدلله

 رسیدم کربلا الحمدلله

 رسیدم کربلا الحمدلله



جمعه دهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری


1.صف آرایی سپاه امام حسین علیه السلام

در روز دهم محرم، پس از نماز صبح، امام حسین (ع) پیشاپیش خیمه ها، سپاه خویش را که 32 سواره و 40 پیاده داشت، به سه بخش تقسیم کرد و فرماندهی دسته راست را به زهیربن قین و دسته چپ را به حبیب بن مظاهر و دسته وسط را به حضرت عباس (ع) سپردند. [1]


2.خطبه خواندن امام حسین علیه السلام

امام حسین (ع) هنگامی که دو سپاه، در برابر هم صف آرایی کردند، به ایراد خطبه ای مفصل پرداخت و در آن، ضمن اشاره به شأن و منزلت اهل بیت علیهم السلام، خواستار پیش گیری از جنگ و درگیری شد؛ ولی پاسخ مثبتی از سوی سپاه عمر بن سعد دریافت نکرد. [2]


3.آغاز نبرد و شهادت اصحاب و اهل بیت علیهم السلام

عمر بن سعد با افکندن تیری به سوی سپاه امام (ع)، رسماً جنگ را آغاز کرد. [3]


4.نماز ظهر عاشورا

در روز عاشورا، هنگامی که زمان نماز ظهر فرار رسید، ابوثمامة صیداوی به امام حسین (ع) عرض کرد که وقت ادای نماز ظهر شده است؛ امام پس از این که در حق او دعا فرمود، با جمعی از اصحاب خویش در همان میدان جنگ به نماز ایستاد. [4]


5.وداع امام حسین علیه السلام با خیمه ها

پس از آن که همه یاران و اهل بیت امام حسین (ع) به شهادت رسیدند، امام حسین (ع) خود را آماده شهادت کرد. به سمت خیمه ها آمد تا با اهل بیت خویش وداع کند. زنان و دختران همین که امام را آمادة رفتن به میدان دیدند، صدا به شیوه و گریه بلند کردند.[5]


6.شهادت امام حسین علیه السلام

بعد ازظهر روز عاشورا، شمار زیادی از سپاه دشمن به دست امام حسین (ع) به هلاکت رسیدند. بسیاری از دلاوران و جنگاوران سپاه یزید سرنگون شدند و پس از آن، دیگر کسی جرئت به میدان آمدن نداشت.

امام حسین (ع) در حالی که در اثر شدت مبارزه و گرما و تشنگی، ضعیف و ناتوان شده بود، لحظه ای ایستاد تا کمی استراحت کند؛ ناگهان، سنگی به پیشانی مبارکشان خورد. لباس خود را بالا زد تا خون صورتش را پاک کند، تیری سه شعبه از کمان حرمله، سینه مبارکشان را شکافت. آن گاه، سپاهیان عمر بن سعد، با تیر و نیزه از هر طرف امام را مورد حمله قرار دادند. امام از اسب بر زمین افتاد. مدتی نسبتاً طولانی بر زمین کربلا بود، در حالی که در خون خود می غلتید. کسی جرئت نزدیک شدن به او را نداشت؛ ولی سرانجام شمر ملعون، در کمال قساوت به آن حضرت نزدیک شد و او را به شهادت رساند. [6]


7.غارت خیمه ها

پس از شهادت امام حسین (ع) در عصر روز عاشورا به دستور عمر بن سعد، سپاهیان سیا ه دل، با یورش به خیمه ها، آن ها را به آتش کشیدند و کودکان و زنان را آواره بیابان های سوزان و پرتیغ و خار کربلا کردند. [7]


8.دگرگونی عالم، پس از شهادت امام حسین علیه السلام

گفته اند که پس از شهادت امام حسین علیه السلام، غبار شدیدی که سیاه وتاریک بود، فضای آسمان را پوشاند و زمین به سختی لرزید و شرق و غرب عالم تاریک شد. [8]



---------------------

منابع:

1.ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 95.

2.بحارالانوار، ج 45، ص 6.

3.بحارالانوار، ج 45، ص 6.

4.بحارالانوار، ج 45، ص 21.

5.مقتل الحسین علیه السلام، ص 282

6.لهوف، ص180.

7.بحارالانوار، ج 45، ص 53؛ مقتل خوارزمی، ج 2، ص 39؛ کامل ابن اثیر ، ج 4، ص 78.

8.لهوف، ص 147.

---------------------


التماس دعا



شنبه یازدهم محرم الحرام سال 61 هجری قمری


1. حرکت کاروان اسرا از کربلا

عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند، و بر کشتگان سپاه خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد. وقتى روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر(ص) را بر شتران بى جهاز سوار کردند و سید سجاد(ع) را نیز با غلِ جامعه بر شتر سوار کردند. هنگامى که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین(ع) افتاد، لطمه ها بر صورت زدند و صدا به صیحه و ندبه برداشتند.[1]


2. تشکیل مجلس ابن زیاد

روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد. ابن زیاد اذن عمومى داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس رأس مطهر امام حسین(علیه السلام) را نزد او گذاشتند و او نگاه مى کرد و تبسم مى نمود و با چوبى که در دست داشت جسارت مى نمود.[ 2]


3. حرکت اهل بیت امام حسین(علیه السلام) به سوى کوفه

عصر روز یازدهم اهل بیت(علیهم السلام) را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.[ 3] نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند. لذا آن بزرگواران داغدار و مصیبت زده را تا صبح پشت دروازه هاى کوفه نگه داشتند. هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد، و بسان فرماندهى که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اُسراء وارد کوفه شد.[4]



---------------------

منابع:

[1] . قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 184 . فیض العلام: ص 156. معالى السبطین: ج 2 ص 90.

[2] . اعلام الورى: ج 1 ص 471 .

[3] . اعلام الورى: ج 1 ص 471 .

[4] . قلائد النحور: ج محرم و صفر، ص 204.

---------------------


التماس دعا


 بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست


 به تن این همه سردار سری نیست که نیست


 بنویسید که خورشید به گودال افتاد


 و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست


 آتش از بال و پر سوخته جان میگیرد


 زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست


 یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد


 پس از این ام بنین را پسری نیست که نیست


 یا به آن مادر سرگشته بگویید: نگرد


 چون ز گهواره ی اصغر اثری نیست که نیست


 تازیانه به تسلای یتیمی آمد


 تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست



1.در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یکی از یاران امام حسین (ع) خبر دادند که فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو می‏کنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین (ع)چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش. محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم. امام (ع)پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند.[1]

 
 2. امام حسین (ع) در شب عاشورا یاران خود را جمع کرد و فرمود: " خداوند را با بهترین سپاس ها شگرگزارم و در خوشی و سختی، او را می ستایم. پروردگارا، از این که ما را به نبوت گرامی داشتی، علم قرآن و دانش دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا، چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا کردی از تو سپاسگزاریم. خداوندا، ما را در زمره سپاسگزاران خود قرار ده. من یارانی بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمی شناسم. خداوند شما را برای یاری من جزای خیر دهد. من می دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. بیعت خود را از شما بر می دارم و به شما اجازه می دهم از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و در روستاها و شهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خود را برساند و شما نجات یابید. این مردم، مرا می خواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند. " [2]

 3.امام حسین (ع) در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام (ع)عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرین‏تر است. امام (ع) فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه‏ (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید. قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمه‏ها هم حمله می‏کنند؟ امام علیه‏السلام به ماجرای شهادت عبداللّه‏ اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.[3]

 4.امام (ع) در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه‏ها حفر کنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه‏السلام بسیار سودمند بود.[4]
 5. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علی‏اکبر (ع) و 30 نفر از اصحاب به دستور امام (ع) از شریعه فرات آب آوردند. امام (ع) به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست.[5]


 ---------
منابع: [1]. الملهوف، ص39.
[2]. ارشاد مفید، ج 2، ص 93.
[3]. نفس المهموم، ص230.
 [4]. الامام الحسین و اصحابه، ص257.
[5]. امالی شیخ صدوق، مجلس30. 


---------
 التماس دعا


 داری از قصد میزنی یک ریز 

 با سر انگشت خود به شیشه ی من

 

 قطره قطره نمک بپاش امشب

 روی زخم دل همیشه ی من

 

 تو که در کوچه راه افتادی

 همه جا غیر کربلا بودی

 

 با توام آی حضرت باران

 ظهر روز دهم کجا بودی؟

 

 روز آخر که جنگ راه افتاد 

 سایه ی تشنگی به ماه افتاد

 

 هر طرف یک سراب پیدا شد

 چشمهامان به اشتباه افتاد

 

 مهر زهرا مگر نبودی تو؟

 تو که با مادر آشنا بودی

 

 باتوام آی حضرت باران

 ظهر روز دهم کجا بودی؟

 

 مادری در کنار گهواره

 لب گشود و نگفت هیچ از شیر

 

 تو نباریدی و به جات آن روز

 از کمانها گرفت بارش تیر

 

 تو که حال رباب را دیدی

 تو به درد دلش دوا بودی

 

 باتوام آی حضرت باران

 ظهر روز دهم کجا بودی؟

 

 وقتی آن روز رفت سمت فرات

 در دلش غصه های دنیا بود

 

 تو اگر در میانمان بودی

 شاید الان عمویم اینجا بود

 

 رحمت و عشق از تو می بارید

 قبل ترها چه باوفا بودی

 

 باتوام ای حضرت باران

 ظهر روز دهم کجا بودی؟!....


دد