او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

در خانواده امام رضا(علیه السلام) و در محافل شیعه، از حضرت جواد(علیه السلام)، به عنوان مولودى پرخیر و برکت یاد مى شد. چنانکه «ابو یحیاى صنعانى» مى گوید: روزى در محضر امام رضا(علیه السلام)، فرزندش ابو جعفر را که خردسال بود، آوردند. امام فرمود: «این مولودى است که براى شیعیان ما، با برکت تر از او زاده نشده است».(1)
وقتى «مأمون» از «طوس» به «بغداد» آمد، نامه اى براى حضرت جواد (ع) فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا به طوس، دعوت ظاهرى و در واقع سفر اجبارى بود.
حضرت پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مأمون او را به کاخ خود دعوت کرد و پیشنهاد تزویج دختر خود «اُمّ الفضل» را به ایشان کرد.
امام در برابر پیشنهاد او سکوت کرد. مأمون این سکوت را نشانه رضایت حضرت شمرد و تصمیم گرفت مقدمات این امر را فراهم سازد.
او در نظر داشت مجلس جشنى تشکیل دهد، ولى انتشار این خبر در بین بنى عباس انفجارى به وجود آورد: بنى عباس اجتماع کردند و با لحن اعتراض آمیزى به مأمون گفتند: این چه برنامه اى است؟ اکنون که على بن موسى از دنیا رفته و خلافت به عباسیان رسیده باز مى خواهى خلافت را به آل على برگردانى؟! بدان که ما نخواهیم گذاشت این کار صورت بگیرد، آیا عداوتهاى چند ساله بین ما را فراموش کرده اى؟!
مأمون پرسید: حرف شما چیست؟
گفتند: این جوان خردسال است و از علم و دانش بهره اى ندارد.
مأمون گفت: شما این خاندان را نمى شناسید، کوچک و بزرگ اینها بهره عظیمى از علم و دانش دارند و چنانچه حرف من مورد قبول شما نیست او را آزمایش کنید و مرد دانشمندى را که خود قبول دارید بیاورید تا با این جوان بحث کند و صدق گفتار من روشن گردد.


قال رسولُ اللّه‏ِ صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله : أکثِرْ مِن الطَّهورِ یَزِدِ اللّه‏ُ فیعُمرِکَ ، وإنِ استَطَعتَ أن تَکونَ بِاللَّیلِ والنَّهارِ على طَهارَةٍ فافعَلْ ؛ فإنَّکَ تَکونُ إذا مُتَّ علَى الطَّهارَةِ شَهیدا .


پیامبر خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله : 

فراوان وضو بگیر تا خداوندعمر تو را زیاد گرداند. و اگر توانستى شب و روز با طهارت باشى این کار را بکن ؛ زیرا اگر در حال طهارت بمیرى، شهید خواهى بود.


قال رسولُ اللّه صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله : الطّاهِرُ النّائمُ کالصّائمِ القائمِ .

پیامبر خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله

کسى که با طهارت بخوابد،همانند روزه‏ دارِ شب‏ زنده‏ دار است.

منبع:

میزان الحکمه.جلد 14.صفحه 6866

در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند.

خبرنگاران آمده اند تا از خلبانی که رکورددار بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان دارد، مصاحبه کنند

خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟

خلبان خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد ، این را گفت و به راه افتاد.

 خبرنگاران حیران ایستادند. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده

او همانطور که آستینهایش را بالا می داد و می رفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت نماز است.

پیامبر مکرم اسلام می فرمایند: أحبّ الأعمال إلى اللَّه الصّلاة لوقتها

محبوبترین عمل نزد خداوند، نماز در اول وقت است [نهج الفصاحة ؛ صفحه: 167]

روزی شاگردی از استاد پیرش  خواست که درسی به یاد ماندنی به وی دهد.
استاد از شاگردش خواست یک مشت  نمک را داخل یک  لیوان آب بریزد و آن را بنوشد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد.
استادپرسید : “مزه اش چطور بود؟ “
شاگرد جواب داد: “بد جوری شور است و اصلا نمی شود نوشید.”
استاد از شاگردش خواست یک  مشت نمک بردارد و او را  همراهی کند.
رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست نمک­‌ها را داخل دریاچه بریزد، بعد یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست تا آن را بنوشد. شاگرد به­ راحتی تمام آب داخل لیوان را سر کشید.
استاد این بار هم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد : ” کاملاً معمولی بود . “
استاد گفت:
رنج ها و سختی­هائی که انسان در طول زندگی با آن­ها روبرو می­‌شود، همچون یک  مشت نمک است و این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگ­تر و وسیع­‌تر شود، می­‌تواند بار آن همه رنج و اندوه را به­‌ راحتی تحمل کند.
بنابراین: سعی کن که در زندگی یک دریا باشی نه یک لیوان آب.

از علامه محمد تقی جعفری می پرسند چی شد که به این کمالات رسیدی ؟! ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میکنن و اظهار میکنند که هر چه دارند از کراماتی ست که بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده :

«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .


یه موتور گازی داشت که هر روز صبح و عصر سوارش میشد و قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت.

یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند، رسید به چراغ قرمز. ترمز زد و ایستاد .

یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد:

  

 
الله اکبر و الله اکــــبر ...

نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب.

اشهد ان لا اله الا الله ...
 
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید چش شُدِه ؟!

قاطی کرده چرا؟!

خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقا مجید ؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که !

مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :

"مگه متوجه نشدید ؟

پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن .

من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه. دیدم این بهترین کاره !"

همین!

"برگی از خاطرات شهید مجید زین الدین” (شادی روحشون صلوات)

 

جهان نیوز


 

عیسی علیه السلام در مکاشفه خود ، دنیا را دید در صورت یک پیر زن . پرسید : « ای عجوزه چند شوهر کرده ای؟ » گفت : « یا عیسی در عدد نیاید. » گفت: « بمردند یا طلاقت دادند؟ » گفت : « نه، همه را هلاک کردم. » گفت : « عجب از حماقت اهل دنیا که می بینند با دگران چه می کنی و آنگاه در تو رغبت می‌کنند . » *** در خبر است که دنیا را روز قیامت بر خلق نمایان می کنند در صورت پیر زن زشتی کبود چشم ، دندان بیرون آمده ، سفیدی موی او با سیاهی آمیخته . چون اهل عرصات در او نگرند گویند : « نعوذ بالله این چیست بدین قبیحی و زشتی ؟ » گفته شود :« این آن دنیاست که بدان مغرور شده و تفاخر کردندی و به سبب آن با یکدیگر حسد بردندی و دشمنی با یکدیگر ورزیدندی و خون ها به ناحق ریختندی و قطع رحم کردندی و آنچه به سر شما آمده است از عقوبت آن است. » آن گاه فرمان آید تا دنیا را به دوزخ اندازند. دنیا فریاد برآورد که : « خدایا طریق عدالت آن است که دوستان تو با تو باشند و دوستان من با من، بی دوستان خود هیچ جای نمی‌روم ! » فرمان آید تا اهل دنیا را که دوستی دنیا بر دوستی مولا اختیار کرده اند با دنیا در دوزخ اندازند.

 پند نامه امام محمد غزالی ص18

نقد سیاسی دکتر سلام شماره ۷۳
کاری از گروه خبرگذاری جوان



جلسه اخلاق چهارشنبه 94/2/2 استاد ارجمند آقای جاودان