او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باران» ثبت شده است

سلام 

دیروز باران بارید 

خیلی حالم عوض شد. بسیار سر حال و سر ذوق بودم. به پهنه‌ی وسیع باران نگاهی کردم. چقدر جالب بود باران رحمت الهی است و براش فرقی نمی کند که تو بکی هستی. هر کی هستی و یا هر چی هستی بر تو می‌بارد و به اندازه‌ی طرفی که داری می‌تونی از اون استفاده کنی. حال اگر داخل ساختمانی باشی یا زیر چتری باشی تو از رحمت بارون خودت رو دور کردی.

امام زمان‌عج نیز رحمت الهی است. و از رحمت به دور است اگر جدا کند و تفکیک کند. بسته به توجه ما نسبت به حضرت رحمت ایشون شامل حال ما می‌شود. رحمت الله واسعه همواره جاری است من هم که خودم را مخفی کردم و از این رحمت استفاده نمی‌کنم. با هر ظرفی که من سمت ایشون برم شامل رحمت واسعه حضرت خواهم شد.

پنچم دی ماه سال هزار و سیصد و نود و پنج خورشیدی


 داری از قصد میزنی یک ریز 

 با سر انگشت خود به شیشه ی من

 

 قطره قطره نمک بپاش امشب

 روی زخم دل همیشه ی من

 

 تو که در کوچه راه افتادی

 همه جا غیر کربلا بودی

 

 با توام آی حضرت باران

 ظهر روز دهم کجا بودی؟

 

 روز آخر که جنگ راه افتاد 

 سایه ی تشنگی به ماه افتاد

 

 هر طرف یک سراب پیدا شد

 چشمهامان به اشتباه افتاد

 

 مهر زهرا مگر نبودی تو؟

 تو که با مادر آشنا بودی

 

 باتوام آی حضرت باران

 ظهر روز دهم کجا بودی؟

 

 مادری در کنار گهواره

 لب گشود و نگفت هیچ از شیر

 

 تو نباریدی و به جات آن روز

 از کمانها گرفت بارش تیر

 

 تو که حال رباب را دیدی

 تو به درد دلش دوا بودی

 

 باتوام آی حضرت باران

 ظهر روز دهم کجا بودی؟

 

 وقتی آن روز رفت سمت فرات

 در دلش غصه های دنیا بود

 

 تو اگر در میانمان بودی

 شاید الان عمویم اینجا بود

 

 رحمت و عشق از تو می بارید

 قبل ترها چه باوفا بودی

 

 باتوام ای حضرت باران

 ظهر روز دهم کجا بودی؟!....