أتَحسبُونَ الشدهَ فِی حَملِ الحِجاره إنما الشدهُ أن یَمتَلِی أحدکُم غَیظا ً ثُم یَغلِبُه.
آیا گمان میکنید نیرومندى در بردن سنگ است، نیرومند حقیقى آنست که خشمگین
شود و بر خشم خود غالب گردد.
أتَحسبُونَ الشدهَ فِی حَملِ الحِجاره إنما الشدهُ أن یَمتَلِی أحدکُم غَیظا ً ثُم یَغلِبُه.
آیا گمان میکنید نیرومندى در بردن سنگ است، نیرومند حقیقى آنست که خشمگین
شود و بر خشم خود غالب گردد.
سه خصلت مهم
سه خصلت است اگر کسی این سه خصلت را داشته باشد هرچه حوری بخواهد در بهشت به او میدهند، هر چه بخواهد صد، دویست، هزارتا، هرچه بخواهد. ثلاث من کنّ فیه زوجه الله من الحور العین کیف شاء، حالا آن سه خصلت چیست؟
1. کظم الغیظ
غضب کردی، این غضبت را خاموش کنی. بعضیها که عصبانی میشوند باید زود این غضبشان را خاموش کنند، نه اینکه برخورد تند بکنند پارسال بود یه بچهای نمرهاش کم بود باباش عصبانی شده بود بچه خوبی هم بود حالا یک نمرهاش کم شده بود، بابا عصبانی شد زد پسرش را کشت ...
یک سال روزه جریمه یک بار عصبانیت
آقای بروجردی یک وقتی نذر کرد که اگر من عصبانی بشوم یکسال روزه بگیرم؛ چون ایشان عصبانی میشدند و سیدها هم جوشیاند گاهی عصبانی میشوند. بله یک وقتی آقای بروجردی عصبانی شده بود با عصا حمله کرده بود به خادمش حاج احمد، بعد دید برای یک مرجع اینجور عصبانیت که با عصا برود خادمش را بزند این بد است، نذر کرد. اتفاقا از دستش در میرود و در یک مورد عصبانی میشوند و یکسال روزه را میگیرند. آقای بروجردی یکسال روزه گرفت چون یکبار عصبانی شد.
راهکار خاموش کردن عصبانیت؛ متصل کردن دست به یکی از ارحام
هر وقت عصبانی شدید فورا یک خورده آب به صورتتان بزنید: یک چیزی هم یادتان میدهم: هر وقت عصبانی شدید دستتان را به دست یک برادری، عمویی، پدری بدهید اثر عجیبی دارد میگویند به یکی از ارحامت دستت را متصل کن تا متصل کردی عصبانیت خاموش میشود.
کظم الغیظ... در قرآن هم آیه دارد ...ولکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین (سوره مبارکه آل عمران آیه134) کظم الغیظ یعنی خشم خود را فرو خورد: غضب کرده، اما عکسالعمل نشان ندهد، پسرش را نزند، دخترش را نزند، شیشه خانه را نشکند، سماور را پرت نکند داد و بیداد نکند، اگر کسی تصمیم بگیرد هر وقت ناراحت شد خشم خود را فرو بخورد یکی از آن سه خصلت خوب را انجام داده که هرچه حوری بخواهد در بهشت به او میدهند.
2- والصبر علی السیوف لله عز و جل
صبر کند بر شمشیرها، جوانهای ما که جبهه میرفتند یک عده هرچه تیر میآمد موشک میآمد اینها صبر میکردند، قدیمها شمشیر بوده و جنگ تن به تن...حضرت قاسم (ع) وقتی آمد میان میدان در سن 13 سالگی «هل من مبارز» گفتند: ازرق شامی یکی از شجاعان لشکر دشمن بود، به او گفتند برو به جنگ قاسم بدش آمد عصبانی شد، گفت من بروم به جنگ یک بچه 13 ساله، به یکی از پسرانش اشاره کرد، برو به جنگ قاسم(ع) یکی از پسرها رفت با شمشیر حضرت قاسم دو تیکهاش کرد انداخت زمین، دید دیر کرد فهمید دومی را فرستاد، دومی هم نیامد، سومی را فرستاد، او هم نیامد چهارمی را فرستاد آن هم نیامد، عصبانی شد خودش آمد.
یکی از جاهایی که دروغ جایز است در جنگ است. حضرت قاسم یک دروغ گفت چون جایز است. فرمود: عجب شجاعی هستی، به جنگ من آمدی ولی تک اسبت را نبستی؟ تا رویش را برگرداند که ببیند بسته یا نه، زد....
هرکسی که صبر بر شمشیر بکند مانند «ابو تمامه صیداوی»، جلوی امام حسین(ع) روز عاشورا ایستاد که آقا نماز بخواند، تیرها را به آقا نزنند، آن تیرها را خورد و افتاد... اینها واقعا عاشق امام حسین(ع) بودند، خداکند این عشق را خدا به ما هم بدهد... صبر بر شمشیر نه اینکه فرار کند از جنگ که یکی از گناهان کبیره فرار از جنگ است.
3- و رجلٌ اُشرف علی مالٍ حرام فترکه لله عزّ وجل:
مردی که یک مال حرامی برایش آمده، ترک میکند برای خدا و آن مال حرام را نمیخورد.
حاج میرزا ابراهیم احمدیان خیاط بود برای ما عبا قبا میدوخت، فوت کرد صبح درس شرایع من را هم میآمد، بازاری بود کاسب بود، اما درس صبح ما را میآمد. لباس از ارتش آوردند زمان طاغوت بدوزد پول خوبی هم میدادند قبول نکرد. پسرهایش به او گفتند آقا جان اینها که پول خوبی میدهند چرا نمیدوزی؟ گفت من از این پول ها نمیخورم. یک خانه کوچکی داشت. عبا قبا میدوخت دانهای ده تومان بیست تومان. یک نان و پنیری برای خانهاش میبرد. اینها عالی اند...
دقت در مال حلال
شخصی گفت من بچه بودم استادم به من پنج تومان داد گفت برو نان تافتون بگیر بیا، زمان طاغوت دو تا نانوایی بود، یکی آزاد پزی، یکی دولتی بود که ارزانتر میدادند. هر روز می رفت نان آزاد میخرید آن روز دید نان آزاد بسته است، رفت نان دولتی خرید. آورد استادش ناراحت شد گفت: چرا خریدی؟ من نان دولتی نمیخورم! دولت طاغوت. برو نان را پس بده. رفت نان را پس داد پولش را گرفت ،گفت چرا پول را گرفتی؟ من نمیدادنم این پول چیست. قاطی شده با آن پول ها. این طور احتیاط میکردند، حرام نمیخوردند...
دقت بسیار در نگرفتن پول طاغوت
پدر حاج احمد نصر، حاج میرزا عبدالله میگفت: من بچه بودم پدرم تاجر کتیرا بود یک سرهنگ طاغوتی آمد گفت کتیرا دارید حاج آقا؟ گفت: نداریم من به پدرم گفتم داریم. پدرم به آن سرهنگ باز گفت نداریم، من نمیدانستم پدرم چرا میگوید نداریم، باز گفتم داریم، پدرم مرا دعوا کرد گفت آی بچه چه میگویی، جناب سرهنگ نداریم بفرمایید، او هم رفت. بعد با من دعوا کرد گفت: مگر جقه (درجه) اش را ندیدی؟ نداریم یعنی اگر این جنس را به او بدهم پول دولت طاغوت به من میدهد اینجور مقید بودند...
پس کسانی که اینجورند مال حرام نمیخورند، صبر بر شمشیر میکنند، کظم غیظ میکنند در قیامت هرچه حوری بخواهند به آنها میدهند.
این حدیث را بخوانید، حفظ کنید، در خانه هم نقل کنید.
خداوند توفیق عمل به این حدیث به همه ما عنایت بفرماید.