گفت با کرب و بلا کعبه من از تو برترم
تو بیابانیّ و من بیت خدای اکبرم
کربلا در پاسخش گفتا اگر تو خانه ای
من همه خون خدا می جوشد از بام و درم
کعبه گفتا مرد و زن بر گرد من آرد طواف
من مَطاف مسلمین از کِهتر و از مِهترم
کربلا گفتا چه گویی هر شب آدینه من
میزبان انبیا از اوّلین تا آخرم
کعبه گفتا انبیا بر گرد من گردیده اند
تو کجا و من کجا تو دیگری من دیگرم
کربلا گفتا که روح انبیا را کعبه ای است
آن منم، زیرا مزار زاده ی پیغمبرم
کعبه گفتا مرتضی در من به دنیا آمده
این شرافت بس، که من خود زادگاه حیدرم
کربلا گفتا علی بوده سه شب مهمان تو
من حسینش را گرفتم تا قیامت در برم
کعبه گفتا من صفا و مروه دارم در کنار
وصف اسماعیل باشد خاطرات هاجرم
کربلا گفتا منم در خیمه گاه و قتلگاه
سعیِ هفتاد و دو ثارالله را یاد آورم
کعبه گفتا چاه زمزم را کنار من ببین
سالها و قرن ها جوشد زدامان کوثرم
کربلا گفتا که زمزم را چه با خون حسین
زمزم تو آب و من خون خدا را ساغرم.