او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

او می آید

خبر دهید به یاران سوار آمدنیست

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شمر» ثبت شده است

شنبه چهارم محرم الحرام سال 61 هجری قمری

در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین علیه‏السلام تشویق و ترغیب نمود و فتوای شریح قاضی را مبنی بر مباح بودن خون امام حسین علیه السلام خواند و دستور داد تا همه راه های ورودی و خروجی کوفه را ببندند.

( الوقایع و الحوادث، ج 2، ص 123)


به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه که عبارت بودند از: 

1. شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر

2. یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر

3. حصین بن نمیر با چهار هزار نفر

4. مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر

به سپاه عمر بن سعد پیوستند. بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.


التماس دعا

کوتاه کن کلام...، بماند بقیه‌اش!

 مرده است احترام...، بماند بقیه‌اش!


 از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود

 آن هم نشد حرام...، بماند بقیه‌اش!


 هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت؛ آمد به انتقام...

 بماند بقیه‌اش!


 شمشیرها تمام شد و نیزه‌ها تمام

 شد سنگ‌ها تمام...، بماند بقیه‌اش!


 گویا هنوز باور زینب نمی‌شود

 بر سینه‌ی امام؟!...

 بماند بقیه‌اش!


 پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته، در بین ازدحام...

 بماند بقیه‌اش!


 راحت شد از حسین همین که خیال‌شان

 شد نوبت خیام...، بماند بقیه‌اش!


 از قتل‌گاه آمده شمر و ز دامنش خون علی‌الدوام...!!

بماند بقیه‌اش!


 سر رفت... آه

 بعد هم انگشت رفت...!

 کاش از پیکر امام...، بماند بقیه‌اش!


 بر خاک خفته‌ای و مرا می‌برد عدو؛

 من می‌روم به شام...

 بماند بقیه‌اش!


 دل‌واپسم برای سرت روی نیزه‌ها،

 از سنگ پشت‌بام...

 بماند بقیه‌اش!


 حالا قرار هست کجاها رود سرش!؛ از کوفه تا به شام...

 بماند بقیه‌اش!


 تنها اشاره‌ای کنم و رد شوم از آن:

 از روی پشت بام...

 بماند بقیه‌اش!


 قصه به «سر» رسید وَ تازه شروع شد

 شعرم نشد تمام

 بماندبقیه اش...