در دست خانه دار او، دستاس عالم است
زهرا زهرا
تکیه گه علیست، گرچه قدش خم است
در دست خانه دار او، دستاس عالم است
نزد زهرا، قلب علی از غم به دور
در خانه ماند، اما نه از عالم به دور
هر لحظه بود، از چشم نامحرم به دور
خوشا به فاطمه که دل، به این جهان نداده است
درون خانه ی علی، بهشت او چه ساده است
(گل پیمبر)
زهرا زهرا
همسایه برده است. فیض از دعای او
گشته زبانزد در جهان، حجب و حیای او
درد حیدر، تنها فراق فاطمه است
جانش لبریز، از اشتیاق فاطمه است
شرح ناب، نهج البلاغه فاطمه است
ولی چرا چهل شب است، گرفته رو ز مرتضی؟
شبیه شام غم شده، چه تیره روز مرتضی
(غریب حیدر)
آه از سیلی
ای بیحیا مزن، بر روی مادرم
دیدی چه آمد ای خدا، در کوچه بر سرم
این سو یک دست، شد سدّ راه فاطمه
آن سو دیوار، تنها پناه فاطمه
تار و تیره، گشته نگاه فاطمه
نگاه خیره ی حسن، به چادر و به مادر است
کاش آن دو دست بیحیا، در بین کوچه میشکست
(غریب حیدر)
شاعر: رضا یزدانی
تکیه گه علیست، گرچه قدش خم است
در دست خانه دار او، دستاس عالم است
نزد زهرا، قلب علی از غم به دور
در خانه ماند، اما نه از عالم به دور
هر لحظه بود، از چشم نامحرم به دور
خوشا به فاطمه که دل، به این جهان نداده است
درون خانه ی علی، بهشت او چه ساده است
(گل پیمبر)
زهرا زهرا
همسایه برده است. فیض از دعای او
گشته زبانزد در جهان، حجب و حیای او
درد حیدر، تنها فراق فاطمه است
جانش لبریز، از اشتیاق فاطمه است
شرح ناب، نهج البلاغه فاطمه است
ولی چرا چهل شب است، گرفته رو ز مرتضی؟
شبیه شام غم شده، چه تیره روز مرتضی
(غریب حیدر)
آه از سیلی
ای بیحیا مزن، بر روی مادرم
دیدی چه آمد ای خدا، در کوچه بر سرم
این سو یک دست، شد سدّ راه فاطمه
آن سو دیوار، تنها پناه فاطمه
تار و تیره، گشته نگاه فاطمه
نگاه خیره ی حسن، به چادر و به مادر است
کاش آن دو دست بیحیا، در بین کوچه میشکست
(غریب حیدر)
شاعر: رضا یزدانی