موشنگرافی آداب زیارت حضرت حسین علیهالسلام
آیت الله بهجت می فرمودند:
کسی(1) در رؤیا دید که به حرم حضرت رضا (علیه السلام) مشرف شده است و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسی و حضرت مریم از آنجا وارد حرم شدند. تختی گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضا (علیه السلام)را زیارت کردند.
روز بعد آن شخص در بیداری به حرم مشرف شد. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت است. حضرت عیسی و حضرت مریم از گنبد وارد حرم شدند و بر تختی نشستند و حضرت رضا (علیه السلام) را زیارت کردند. زیارتنامه میخواندند. همین زیارتنامه معمولی را میخواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالای گنبد برگشتند. دوباره وضع عادی شد و قیل و قال شروع شد. حال آیا حضرت رضا (علیه السلام) وفات کرده است؟
[کتاب کرامات امام رضا علیه السلام از زبان بزرگان جلد 2 صفحه77 ]
بازویت را به زمین میکِشی و میکُشی ام
این چنین پازدنت، پازده بر دلخوشی ام
ای علمدار رشیدم چه به هم ریخته ای!
دست و پا میزنی و غم به دلم ریخته ای
سرو بودی همه ی برگ و برت زرد شدند
تا که دستان تو افتاد همه مرد شدند!
چه کس اینگونه به خود حقِّ جسارت داده؟
به روی قرص قمر ردِّ عمود افتاده
دستت افتاده و یک تیر به چشمت زده اند
نقش بر خاک شدی و همه شان آمده اند
بلبل خوش سخنم بال و پرت ریخته اند
روبهان شیر شدند و به سرت ریخته اند
ماه شب های سیاهم به چه روز افتادی؟
همه ی پشت و پناهم به چه روز افتادی
سرو رعنای برادر چقدر خم شده ای!
شاه شمشاد قدان!خردشدی، کم شده ای
جانِ داداش بیا قلب حرم را نشکن
قوّت زانوی زینب! کمرم را نشکن
آب اگر ریخت عزیزم به فدای سرِ تو
کمر من شد اگر خم به فدای سر تو
تو اگر آب نیاری هم عزیزی عباس
و اگر دست نداری هم عزیزم عباس
هیچ کس آب نمیخواست فقط خیمه بیا
دختر فاطمه تنهاست فقط خیمه بیا
تو بمانی همه ی قوم سرم میریزند
پاشو عباس، نباشی به حرم میریزند
قسمت می دهم ای یار بیا برگردیم
جان شش ماهه!علمدار بیا برگردیم
ترسم این است بمانی تو و تکرار شود
کوچه و سیلی و دیوار... بیا برگردیم
خواهر غم زده ام باز بلا می بیند
می برندش سوی بازار بیا برگردیم
خیمه بی پشت و پناه است رقیه تنهاست
پسر حیدر کرار بیا برگردیم
جان عباس به من رحم کن و خیمه بیا
قسمت می دهم ای یار بیا برگردیم
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم ،
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم ،
می خواهم از آن ساقی عاشق بنویسم ،
نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم:
دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد« ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »
در هر قدمت هر نفست جلوه ذات است،
وصف تو فراتر ز شعور کلمات است،
در حسرت لبهای تو لبهای فرات است،
عالم همه از این همه ایثار تو مات است،
از علقمه با دیده خونبار نیامد « ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »
سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت،
دل ها همه مست رجز گاه به گاهت،
هرچند تو بودی و عطش بود و جراحت،
دلواپس طفلان حرم بود نگاهت،
سقای ادب جلوه ایثار نیامد« ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »
ا فتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت،
وقتی به دل آب زدی آب دلش ریخت،
فرق تو شکوفا شد و ارباب دلش ریخت،
با سجده خونین تو محراب دلش ریخت،
صد حیف که آن یار وفادار نیامد« ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »
ا نگار که در علقمه غوغا شده آری،
خونبارترین واقعه بر پا شده آری،
در بزم جنون نوبت سقا شده آری،
دیگر پسر فاطمه تنها شده آری،
اا این قافله را قافله سالار نیامد« ای اهل حرم میر و علمدار نیامد »