این نوا حال روز این روزای جاموندههایی مثل منه
چقدر دلم گرفته برای کربلا ......
این نوا حال روز این روزای جاموندههایی مثل منه
چقدر دلم گرفته برای کربلا ......
مستند مغناطیس که گزیدهی کوچکی از پیادهروی اربعین امام حسین (علیه السلام) میباشد
روزی امام زینالعابدین(ع) در مسجد الحرام دیدند شخصی در حالی که طواف کعبه میکند بلند میگوید: اللهم انی اسئلک الصبر.
امام زین العابدین(ع) با دست مبارک زدند به شانه همین شخصی که طواف میکرد و فرمودند...
بجای این دعا بگو:
اللهم انی اسئلک العافیۀ و الشکر علی العافیۀ . خدایا من از تو عافیت میخواهم....
فإن الشکر علی العافیۀ خیر من الصبر علی البلاء. سپاسگزاری از عافیتی که خدا داده، بهتر است از صبری که نسبت به بلاء داده است. ....
رَأَى عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام رَجُلًا یَطُوفُ بِالْکَعْبَةِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الصَّبْرَ قَالَ فَضَرَبَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام عَلَى کَتِفِهِ قَالَ سَأَلْتَ الْبَلَاءَ قُلِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الْعَافِیَةَ وَ الشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَةِفَإِنَّ الشُّکْرَ عَلَى الْعَافِیَةِ خَیْرٌ مِنَ الصَّبْرِ عَلَى الْبَلَاء
بحارالانوار ج92 ص 285 و ص 29
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
من لم یقدر على ما یکفر به ذنوبه فلیکثر من الصلاة على محمد وآله، فإنها تهدم الذنوب هدما.
ً
کسى که توانائى کارى که کفاره گناهانش گردد ندارد باید بر محمد و آل محمد: زیاد صلوات فرستد، زیرا
ّ
صلوات بنیان گناه را ویران مى سازد و آن را نابود مىکند.
آنقدر توبه شکستهام که فکر میکنم مورد غضب خدا واقع شدهام و از من بیزار است و دیگر عبا دتهای من بیفایدهاند چه کنم؟ آیا میتوانم باز به رحمت خدا امیدوار باشم؟
جواب قرآن :
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ اللَّـهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ﴿٥٣﴾
بگو: «اى بندگان من -که بر خویشتن زیادهروى روا داشتهاید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را مىآمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است.
سوره مبارکه زمر – آیه ۵۳
:large_orange_diamond:مرحوم ملا محمد تقی مجلسی (مجلسی پدر،متوفی 1070 ه.ق) در کتاب "روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه "جلد چهاردهم صفحه 419 ، داستان تشرفشان به محضر مبارک حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) را نقل می نمایند.
ایشان می گویند:
:ballot_box_with_check:در اوایل سن بلوغ بسیار به دنبال خودسازی بودم . شبی از شبها بالای سطح خانه خود بین خواب و بیداری بودم، وجود نازنین بقیت الله (عجل الله فرجه و سهل مخرجه) را دیدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب «مسجد جامع»، با کمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار رسیدم و از مسائلی سؤال نمودم ...
بعد عرض نمودم: یابن رسول الله همیشه دستم به شما نمیرسد! کتابی به من بدهید که بر آن عمل نمایم
فرمودند: برو از «آقا محمد تاجا» کتاب بگیر! گویا من میشناختم او را. رفتم و کتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن او بودم و میگریستم.
یک دفعه از خواب بیدار شدم. دیدم در بالای بام خانه خود هستم. کمال حزن و غصه بر من رو نمود.
در ذهنم گذشت که «محمد تاجا» همان «شیخ بهائی» است و «تاج» هم از باب ریاست شریعت است. چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ایشان رفتم و کیفیت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشا الله به آن مطلبی که قصد دارید خواهید رسید.
این تعبیر به دلم ننشست . آنگه محلی که حضرت - علیه الصلوه و السلام - را در آنجا دیده بودم، از باب شوق، خود را بدانجا رسانیدم، در آنجا «آقا حسن تاجا» را ملاقات نمودم .
مرا که دید گفت: ملا محمد تقی! بیا برویم در خانه بعضی از کتب که موقوفه مرحوم آقا قدیر هست، به تو بدهم!
مرا به خانه اش برد. گفت: هر کتابی که میخواهی بردار! دست زدم و کتابی برداشتم. نظر نمودم دیدم کتابی است که حضرت «حجة الله» روحی فداه دیشب به من مرحمت فرموده بودند. دیدم که «صحیفه سجادیه» است.
مشغول شدم به گریه و برخاستم. گفت : کتب دیگر را هم بردار! گفتم: همین کتاب کفایت میکند. پس شروع نمودم در تصحیح و مقابله و تعلیم مردم. و چنان شد که از برکت کتاب مذکور، غالب اهل اصفهان، «مستجاب الدعوه» شدند!!
(روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه جلد چهاردهم صفحه 419 با اندکی تصرف